فقط زمانی که خادمانملکه و پدر شروع به گریه می کنند، بونگ هوان متوجه می شود که این لحظه وحشتناکی است و مجبور می شود به گریه همه گوش دهد.پدر ملکه به گانگومون برگشته، بیرون زانو می زند و از اتفاقی که برای ملکه افتاده ناامید می شود. در آنجا، او با بیونگ-این می ایستد که کاملاً به این فکر می کند که پادشاه باید چه کرده باشد تا سو-یونگ را وادار به خودکشی کند.