وقتی برادرزاده جوانش سعی می کند در ماشین با او صحبت کند، صحبت نمی کند. به پیرمرد می گویند خواهرش که قرار است ملاقات کنند، حالش خوب نیست. وقتی به خانه می رسند، اتاقی را که متعلق به عمار، برادرزاده است، به پیرمرد می دهند. در اینجا مرد یک تابلوی اعلانات را پیدا می کند که با بریده های کاغذ از جنگ فعلی برمه گیر کرده است. فلاش بک های او از جنگ برمی گردد.